صبح چهارشنبه ۳۱ شهریور ماه سال جاری پسر جوانی با مراجعه به دادسرای امور جنایی تهران از ماجرای ربوده شدن همسرش در شب عروسی شان پرده برداشت.
این جوان در شعبه هفتم دادسرای ناحیه ۲۷ تهران به بازپرس مرشدلو گفت: من و همسرم پرستار هستیم و در یک بیمارستان با هم کار می کردیم و که پس از مدتی تصمیم به ازدواج گرفتیم.
وی افزود: ۴۰ روز پیش با همه ایرادهایی که خانواده همسرم به من می گرفتند و با وجود اینکه شرایط ازدواج را نپذیرفته بودم دختر جوان را با مهریه ۵۰ سکه به عقد خودم در آوردم و خیلی زود برای برگزاری مراسم عروسی همراه آزیتا سالن عروسی و آرایشگاه را انتخاب کردیم.
مراسم عروسی مان در شب عید غدیر خم برگزار شد اما وقتی وارد تالار پذیرایی شدم دیدم که برادرهای همسرم در سالن نیستند و خانواده همسرم نیز حرف های توهین آمیزی را به من می زدند و از سالن عروسی، لباس عروس و داماد، میوه و غذا شکایت می کردند.
چون نمی خواستم مراسم خراب شود سکوت کردم تا اینکه پس از شام خانواده ام متوجه جو ناآرام بیرون از تالار عروسی شدند و ابتدا مانع بیرون رفتن من شدند که ناگهان صدای همسرم را شنیدم که می گفت نمی خواهم بیایم و می خواهم در کنار همسرم باشم.
وقتی از سالن خارج شدم دیدم برادرزن هایم آزیتا را به زور سوار بر خودرویشان کرده و پا به فرار گذاشتند و از همان لحظه هر چه به آنها زنگ می زنم کسی پاسخی نمی دهند.
بنا به این گزارش، بازپرس مرشدلو در این مرحله دستور داد تا تیمی از ماموران پلیس آگاهی تهران برای رهایی نو عروس جوان وارد عمل شوند و تحقیقات تکمیلی ادامه دارد.
سوالات، نقد و بررسی
سلام… منم همین مشکل ر با خانواده زنم داشتم… نهایت ش طلاق ش دادم… روز عروسی ما رو بهم زدن… منم دیدم اصلا فایده نداره… حتی توی دادگاه مادر زنم میومد صحبت میکرد. و توی دادگاه اجازه ندادن زنم حرف بزنه… — منم دیدم اصلا نمیزارن با من زندگی کنه..نهایتش طلاقش دادم. دیگه از یک دوماد چی میخواستن ؟؟؟؟. . عدالت =0